سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
حب الحسین اجننی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

از آنجا که دانشمندان علم اخلاق , هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان می دانند و رسیدن به این هدف امکان ندارد جز از راه خودشناسی, از این رو , توجه شما را به اهمیت این موضوع از دیدگاه اسلام جلب می کنیم .

لیکن قبل از شروع بحث این سوال مطرح می شود که کدام نفس است که معرفت آن مقذمه تهذیب و تزکیه و وسیله شناخت پروردگار متعال است ؟

نفخه الهی ؟ نفس مُلهَمَه ( الهام کننده) ؟ نفس اماره ؟ نفس لوّامه ( سرزنشگر ) ؟ نفس مطمئنه ؟

نفس فانیه (فنا شونده) ؟ فطره الله ؟

    پاسخ این است که مقصود همه آنهاست , یعنی آن مجموعه ای که شخصیت انسان را می سازد.

 

در این جا ذکر این نکته لازم است که انسانها در وجدان ناخود آگاه خویش از این معرفت (خودشناسی) کم و بیش بی بهره نیستند که خداوند فرمود : « فطره الله التی فطر الناس لا یعلمون » یعنی بیشتر مردم آگاهی وجدان احساس فطری خویش ندارند , و به اصطلاح علم به علم ندارند.

بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشا ثواب و عقلب است معرفت تفضیلی و آگاهانه است و به عبارت دیگر آنچه مهم است آگاهانه در این راه گام نهادن و خود را بازیافتن است .

 

روایات خودشناسی

 

تعبیراتی جالب در اهمیت خود شناسی از معصومین (ع):

 

پیامبر اکرم (ص) :

                         « مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه »

 

                                                                  « کسی که خود را شناخت خدای خود را شناخته است »

 

حصرت علی (ع) :

« اَفضَلُ المَعرفَه الاِنسانِ نَفسَه »

                                       « برترین معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد




موضوع مطلب : مذهبی
شنبه 85/12/5 :: 3:52 عصر

۱- معرفه النفس (خودشناسی و خدا شناسی)             ۲- تفظه ( خود آگاهی و احساس مسئولیت)

۳- تذکر ( خدا آگاهی )                                            ۴- تفکر و تدبر ( سیر در آفاق و انفس )

۵- حب و بغض فی الله ( تولی و تبری )                         ۶- علم به شرایع و احکام

۷- انتخاب رفیق صدیق و دوری از افراد ناصالح                  ۸- پرهیز از محرمات (دوری از گناه و معصیت)

۸- توبه و استغفار                                                   ۱۰- ادای فرایض و واجبات

۱۱- التزام عملی به نوافل و مستحبات و ترک مکروهات      ۱۲- مرابطه , مراقبه,محاسبه,معاقبه

۱۳- نیت , اخلاص, پرهیز از شرک و ریا و نفاق                 ۱۴- ریاضت و مجاهدت با نفس

۱۵- نظم و انضباط و تقسیم اوقات                                ۱۶- غنیمت شمردن فرصتها

۱۷- خدمت به بندگان خدا                                          ۱۸- توکل و اعتماد بر خداوند

۱۹- حسن سلوک و خوش رفتاری با مردم                      ۲۰- زهد

۲۱- قناعت

 

البته هر یک از این نقاط خوددارای مراتب و مراحلی است که نسبت به اشخاص و افراد و شرایط , شدت و ضعف پیدا می کند که شرح آن مجالی دیگر می خواهد . ولی اجمالا باید دانست که مصادیق واجب و محرام و مستحب و مکروه و مباح برای همه یکسان نیست چه بسا عملی برای فردی مستحب و برای دیگری واجب باشد.

مانند تهجد و شب زنده داری که برای مردم مستحب موکد و برای پیامبر واجب بود.

و نیز باید توجه داشت که ترتیب و طبقه بندی مذکور بر حسب برداشت و ملاحظاتی است که نویسنده کتاب مذکور در نظر داشته است و می تواند ترتیبی دیگر نیز داشته باشد.




موضوع مطلب : مذهبی

در پاسخ به این پرسش که چگونه انسان می تواند خود را تهذیب کند باید به چند نکته اساسی توجه کرد.

 

۱- چنانکه در تربیت و سلامت بدن ریاضت و ورزش لازم است در خودسازی و تهذیب نیز ریاضت و جهاد با نفس ضرورت دارد.

 

۲- همان گونه که در تربیت جسم از اندک شروع کرده و به تدریج بالا می روند در تربیت روح نیز باید از اندک شروع کرد و به تدریج به مراحل بالا و بالاتر رسید.

پیامبر اسلام فرموده است : « به راستی این دین استوار و پابرجا است , با مدارا در آن وارد شوید و بندگان خدا را به زور وادار به عبادت نکنید, پس مانند سوار وامانده ای خواهید شد که نه راه را طی کرده و نه مرکب را سالم نگه داشته است » « اصول کافی ج ۲/ ص ۸۶»

و نیز امام صادق (ع) فرمود : « من در نوجوانی بیش از اندازه عبادت می کردم . پدرم به من فرمود پسرم ! بیش از توان خود عبادت می کنی , خداوند عز و جل اگر بنده ای را دوست بدارد با عبادت اندک از او خشنود می شود .»« همان منبع »

 

۳- چنانکه در ورزش بدنی , تداوم و استمرار لازم است در ریاضت نفسانی نیز تداوم شرط است

 که خداوند تعالی فرموده « آنانکه می گویند پروردگار ما خدای یکتا است و سپس بر این گفتار استوار و پا برجا باقی بمانند فرشتگان بر آنها فرود آیند و به آنها گویند نترسید و اندوهگین نباشید .....»«فصلت/۲۰»

و از امام باقر نقل شده است : « محبوب ترین کار نزد خدای عزوجل آن است که انسان بر آن مداومت کند هر چند اندک و ناچیز باشد .»«اصول کافی ج۲/ص۸۲»

از احادیث بر می آید که کمترین مدت برای مداومت یک سال است .چنانکه امام صادق (ع) می فرمایند :« هنگامی که انسان کاری را شروع می کند باید تا یک سال آن را ادامه دهد .« همان »

 

۴- چنانکه در سلامت جسم , فعل و ترک (دارو و پرهیز) هر دو با هم موثر است در سلامت و تهذیب روح نیز فعل و ترک هر دو لازم است .

مانند ادای واجبات و ترک محرمات , تولی و تبری , و این باید ادامه یابد زیرا بدون آن هیچ  عملی پذیرفته نیست و آنها که صالح و طالح ( بدکار و ناصالح) و بد و خوب را با هم مخلوط می کنند راه به جایی نمی برند . چنانکه خداوند فرمود : « خداوند تنها از اهل تقوا می پذیرد » «مائده/۲۷»

 

۵- مهمترین چیزی که در جمیع مراحل باید رعایت شود حضور قلب و اخلاص است .

همان گونه که در ورزشهای جسمانی تمرکز اراده موثر است در عبادات شرعی و ریاضتهای نفسانی و نیز تمرکز اراده و اخلاص در نیس و حضور قلب نقش اساسی را ایفا می کند .

خداوند متعال در قرآن کریم مکرر بر این نکته تأکید دارد چنانکه می فرماید : « به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را با کمال اخلاص پرستش کنند .»« بینه/۵ »




موضوع مطلب : مذهبی
شنبه 85/12/5 :: 3:51 عصر

اخلاق :

کلمه اخلاق جمع خُلق و آن شکل درونی انسان است.

غرایز و ملکات و ثفات روحی و باطنی که در انسان است اخلاق نمایده می شود .

و به اعمال و رفتاری که از این خلقیات ناشی گردد نیز اخلاق با رفتار اخلاقی می گویند .

آنچه به عمل جنبه اخلاقی می بخشد بار ارزشی آن است نه حیثیت عینی و علمی آن , و لذا ممکن است فردی دارای فضایل فراورانی باشد بی آنکه بتواند از نظر علمی برای فصیلت و کرامت تعریفی منطقی ارائه دهد , و برعکس , امکان دارد کسی اصطلاحات علمی را خوب بداند ولی از فصیلت و نورانیت بی بهره باشد.

 

امیرالمومنین می فرمایند :

 

(( رُبَّ عالمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ وَ عِلمُهُ مَعَه لا یَنفَعُه ))

 

چه بسا دانایی که جهل و نادانی اش او را هلاک می کند و علم و دانشش به جان او سودی ندارد.

این جهل همان کمبودهای اخلاقی و انسانی است که عالم را نابود می کند. بنابراین اخلاق محک فضیلت و رضیلت است.

اگر عدالت در علم اخلاق مورد بحث قرار می گیرد  از آن لحاظ که یک ارزش است درباره آن گفتگو می شود , نه به لحاظ آنکه یک نکلیف است . یعنی عدالت به عنوان فضیلت و کرامت در علم اخلاق وارد می شود ولی در علم فقه و حقوق به عنوان یک تکلیف حقوقی و اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد .

 

فضایل اخلاقی زیربنای فطری دارد. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنان غیر قابل تحمل است ولی کمتر کسی وجود دارد که بدون اخلاق و بدون تعهد اخلاقی بتواند در دنیا زندگی کند . حتی افرادی که به حسب ظاهر اخلاق را منکرند به شدت از آزادی و کرامت خود دفاع می کنند و ازتجاوز به آن اکراه دارند و اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بسته اند وفادار نیستند ولی انتظار دارند دیگران نسبت به عهد و پیمانشان وفادار باشند.

اینگونه افراد با اینکه منکر اخلاق و فضایل اخلاقی هستند ولی هیچگاه برتری جویی را بر خود نمی پذیرند . اینان دوست دارند فرزندانشان خوب از آب درآیند و در میان مردم به خوبی شناخته شوند و نیز دوست دارند که دولت و فرمانروایانشان عادل و همسایگانشان صالح و مهربان و امین باشند . این گونه امور بهترین دلیل بر فطری بودن ارزشهای اخلاقی است .




موضوع مطلب : مذهبی
پنج شنبه 85/11/26 :: 9:43 صبح

انتظار

انتظار در لغت به معناى چشم داشت وچشم به راه بودن ونوعى امید به آینده داشتن است.
نیجه اى که از معناى لغوى انتظاربه دست می آید این است که کسى که عمل زشت و ناهنجارى انجام داده، منتظرکیفر آن است، وکسى که بذرى را در زمین پاشیده منتظر است که محصولش از زمین سربرآورد و سرسبز شود وکسى که کار خیر و شایسته اى انجام داده، منتظر است تا روزى فرا رسد واو پاداش کار خیرش را دریافت کند .
و اما انتظار در اسلام- به ویژه مذهب تشیع- عبارت از ایمان استوار بر امامت و ولایت حضرت ولی عصر(ع) وامید به ظهور مبارک آن واپسین حجت الهى، و آغاز حکومت صالحان است.
انتظار فرج در اسلام، در واقع نوعى آمادگى است آمادگى براى پاک شدن، پاک زیستن , آماد گى براى حرکتى مستمر و دائم، توأم با خودسازى ودگرسازى و زمینه سازى . و سرانجام آمادگى براى تهیه قوا براى شرکت در نهضت عظیم حضرت مهدى(ع) که آغاز آن، ظهور حضرت وپایان آن، شکست تاریکى ها وظلم ها و نتیجه آن، برپایى حکومت عدل الهى ونهضت سبز مهدوى است.
مسلمانان بر اساس وعده هاى صریحى که قرآن کریم بدان ها داده است، عقیده دارندکه طبق قانون خلقت وسنت آفرینش، تاریخ بر مبناى سنت هاى الهى ووعده هاى خدایى به پیش می رود، و اگر چند روزى دنیا به نفع ستمگران تمام شده، ولى سرانجام حکومت مطلق جهان به دست صالحان وحق پرستان خواهد افتاد وعدالت وامنیت بر اساس قانون خدا در سرتاسر جهان برقرار خواهد شد.
از آیات متعدد قرآن توبه، 32 و 33- نور، 55- غافر، 1 5- انبیاء، 5 0 1 و106- قصص، 4- سجده، 28 و 29- صافات، 171 و 173- حج، 41 به خوبى استفاده می شودکه جهان روزى را در پیش داردکه حکومت مطلق دنیا به دست پاکان و صالحان خواهد افتاد و روزى راکه مسلمانان انتظار می کشند، همان روز قیام حضرت مهدى (ع) است.
اصل انتظارفرج از یک اصل کلى اسلامی مایه می گیرد، و آن، اصلِ حرمتِ یأس و نومیدى از لطف ورحمت خداوند است. آن چه از روایات به دست می آید، انتظار فرج، نوعى عبادت است، ایمان به غیب است، اقرار به یگانگى جدا ورسالت پیامبر(ص) وپیشوایى امامان معصوم ع است، تلاش و سازندگى است، عامل مقاومت وپایدارى است، نوعى فریاد و خروشى از درون، و عدم پذیرش سلطه ها و اعتراض به زمامداران خودسر و خودپرست است.
دلیل این انتظار، همان نویدهاى صریح قرآن کریم وروایات معتبرى است که مسأله ظهور حضرت مهدى (ع) و امید به آینده را به عنوان وعده تخلف ناپذیر الهى مطرح کرده اند. انتظار داراى دو بعد فکرى یا اعتقادى، وبعد عملى یا اجتماعى است ومعرفت وانتظار فرج است که منتظر را در خیمه گاه امام عصر(ع) آماده به خدمت حفظ می کند.
و اما انتظار اعتقادی معرفت امام، شرط صحت انتظار است. فضیل بن یسار از امام صادق (ع) درباره آیا (یوم ندعوا کل اناس بإمامهم، ) روزى که هر مردمی را با امامشان می خوانیم، پرسید.
حضرت چنین فرمود: اى فضیل آمام خود را بشناس، زیرا اگر معرفت امام خود را داشته باشى، جلو افتادن یا به تأخیر افتادن این امر زیانى به تو نمی رساند.
انتظار اجتماعی: همان انتظار در مقام عمل است . محصول انتظار اعتقادی انتظار عملی است.
برخوردارى از رحمت الهى، شامل حال منتظرانى است که در جهت اجراى اوامر الهى از هیچ کوششى دریغ نمى ورزند و همواره تلاش می کنند وظایف اعتقادى خود را بشناسند و با تمام توان شان در جهت تحقق آن ها کوشش نمایند .
وامَا از جمله وظایف عملکردى منتظران، دعا براى تعجیل فرج، حفظ تقوى، تسلیم محض به امام وزمینه سازى براى برقرارى عدل الهى است.

 
فلسفه انتظار

  فلسفه انتظار، دمیدن روح امیدوارى و پایدارى است.
انتظار و عقیده به ظهور مصلح، شیعه را در جریان زمان، براى مقاومت پرورش داد و جامعه شیعه را از زوال نگاه داشت و تا امروز، این عقیده، عامل بقاى شیعه و پایدارى اوست.
شیعیانى که با وضعیت اسفبار حکومت بنى امیه و بنى عباس، روبه رو شده بودند، اگر منتظر وآینده بین نبودند و اعتقاد به پیروزى حق و عدالت نداشتند، هرگز براى شان حال مقاومت باقى نمى ماند و از دگرگون شدن اوضاع نا امید مى شدند و ریشه هر حرکت و پایدارى در آن ها خشک مى شد
. اما قرآن کریم بشارت داده و پیامبر اکرم (ص (وحضرت على(ع) نیز وعده داده اند که این دین، پایدار مى ماند و همیشه، حق پیروز است. پس از رحلت رسول خدا(ص) تا به امروز، ریشه همه حرکت ها ونهضت هاى شیعه علیه باطل، همین فلسفه انتظار و عقیده به ادامه مبارزه حق وباطل بوده است.
این همان فلسفه اى است که در ادیان گذشته نیز مایه امیدوارى پیروان آن ها و مشوق آنان به پایدارى بوده است.
پس فلسفه انتظار، مانند یک عامل و ماده حیاتى مهم، در تمام ادیان آسمانى وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنان بوده است و اکنون هم از عوامل بقاى جامعه مسلمانان است
.

 

در وجوب انتظار قائم‏ بر همه افراد

روایتى که ثقة الاسلام کلینى‏رحمه الله در اصول کافى به سند خود، از اسماعیل جعفى آورده که گفت: مردى بر حضرت ابوجعفر امام باقرعلیه السلام وارد شد و صفحه‏اى در دست داشت، حضرت باقرعلیه السلام به او فرمود: این نوشته مناظره کننده‏اى است زیرنویس=احتمال دارد که کلمه مخاصم که در این حدیث آمده نام شخصى باشد که از مطلب مزبور پرسش کرده بود. مترجم که پرسش دارد از دینى که عمل در آن مورد قبول است.
عرض کرد: رحمت خداوند بر تو باد! همین را خواسته‏ام. حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام فرمود: گواهى دادن به این‏که هیچ معبود حقّى جز خداوند نیست و این‏که محمد بنده و رسول او است و این‏که اقرار کنى به آنچه از سوى خداوند آمده و ولایت ما خاندان و بیزارى از دشمنمان و تسلیم به امر ما و پرهیزکارى و فروتنى و انتظار قائم ما، که ما را دولتى است که هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد.
زیرنویس=اصول کافى، 22/2 ح 13
و در همان کتاب ابوالجارود آمده که گفت: به حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام عرضه داشتم: اى فرزند رسول خدا! آیا مودّت و دلباختگى و پیروى مرا نسبت به خودتان مى‏دانید؟ فرمود: آرى. عرضه داشتم: من از شما طلبى را مى‏پرسم و مى‏خواهم به من پاسخ دهید، زیرا که چشم من نابینا است و کم‏تر راه مى‏روم و نمى‏توانم هر وقت بخواهم به دیدار شما بیایم.
فرمود: خواسته‏ات را بازگوى. عرض کردم: دینى که تو و خاندانت خداى - عزّوجلّ - را با آن دیندارى مى‏کنید برایم بیان فرماى، تا خداى - عزّوجلّ - را با آن دیندارى نمایم.
امام باقرعلیه السلام اگر چه مطلب را کوتاه کردى، ولى سؤال مهمى آوردى. به خداى سوگند! دینى را که من و پدرانم خداى - عزّوجلّ - را با آن دیندارى مى‏کنیم برایت مى‏گویم؛ گواهى دادن به این‏که هیچ معبود حقّى جز خداوند نیست و این‏که محمدصلى الله علیه وآله رسول خدا است و اقرار کردن به آنچه از نزد خداوند آورده و ولایت ولىّ ما و بیزارى از دشمنمان و تسلیم بودن به امر ما و انتظار قائم ما و اهتمام ورزیدن در امور واجب و حلال و پرهیزکارى از کارهاى حرام مى‏باشد.
زیرنویس=اصول کافى، 21/2 ح 10
و در غیبت نعمانى به سند خود، از ابوبصیر از حضرت ابوعبداللَّه امام صادق‏علیه السلام آورده که روزى آن حضرت فرمود: آیا شما را خبر ندهم به آنچه خداى عزوجل هیچ عملى را جز به ان از بندگان نمى‏پذیرد؟
گفتند: چرا، فرمود: گواهى دادن به این‏که هیچ شایسته پرستشى جز خداوند نیست و این‏که محمدصلى الله علیه وآله بنده و فرستاده او است، و اقرار کردن به آنچه به آن امر فرموده، و ولایت، و بیزارى از دشمنانمان - یعنى خصوص امامان - و تسلیم شدن به آنان، و پرهیزکارى، و کوشش، و اطمینان، و انتظار قائم‏علیه السلام.
سپس فرمود: به درستى که ما را دولتى است که خداوند هر وقت بخواهد آن را روى کار مى‏آورد، آن‏گاه فرمود: هر کس دوست مى‏دارد از جمله اصحاب قائم‏علیه السلام باشد باید انتظار بکشد و با پرهیزکارى و اخلاق نیک رفتار نماید در حالى که منتظر باشد، پس اگر از دنیا رفت و پس از مردنش قائم قیام کرد، براى او پاداشى خواهد بود همانند پاداشى کسى که امام قائم را درک کرده، پس جدّیت کنید و در انتظار بمانید گواراى‏تان باد اى گروه مشمول رحمت الهى.
زیرنویس=غیبت نعمانى، 106 باب المتحیص
مى‏گویم: عبارت یعنى خصوص امامان احتمال دارد که از فرمایش امام‏علیه السلام باشد، و احتمال مى‏رود که گفته ابوبصیر باشد. و چون منظور از ولایت آن است که امام‏علیه السلام را در تمام امور سرپرست خود قرار داده و پیروى از او را در همه موارد واجب بداند، حضرت بیان فرمود: کسى ولایتش واجب است که خداوند - عزّوجلّ - او را به امامت و عصمت مخصوص گردانیده، نه هر کسى که منتسب به رسول خداصلى الله علیه وآله است و دشمنى کردن باید با معاند و دشمن امام‏علیه السلام باشد خواه از ذرّیه پیغمبر باشد، یا غیر آن‏ها.
و از آنچه بر وجوب انتظار دلالت مى‏کند، روایتى است که شیخ صدوق‏رحمه الله در کتاب کمال الدین به سند خود، از عبد العظیم حسنى آورده که گفت: بر سرورم حضرت محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى‏طالب‏علیهم السلام وارد شدم و مى‏خواستم که درباره قائم‏علیه السلام از آن حضرت سؤال کنم که آیا همان مهدى است یا غیر او؟ پس خود آن حضرت آغاز سخن کرد و به من فرمود: اى ابوالقاسم! به درستى که قائم از ماست و او است مهدى که واجب است در زمان غیبتش انتظار کشیده شود و در ظهورش اطاعت گردد و او سومین امام از فرزندان من است.
زیرنویس=کمال‏الدین، 377/2 باب 36 ح 1
و در همان کتاب به دو سند صحیح، از حضرت ابى عبد اللَّه امام صادق‏علیه السلام آمده که فرمود: نزدیک‏ترین حالات بندگان نزد خداى - عزّوجلّ - و خشنودترین هنگام او از آنان، زمانى است که حجّت خداى را نیابند و براى آن‏ها آشکار نشود و از دیدگان آن‏ها پوشیده بماند که جایگاهش را ندانند و در عین حال بدانند که حجت‏ها و بینات الهى باطل نشده، پس در آن هنگام هر صبح و شام منتظر باشند که شدیدترین خشم و غضب خداوند بر دشمنانش موقعى است که حجّت خود را از آنان مخفى بدارد و بر آنان آشکار نگردد، البتّه خداوند دانسته است که اولیاى او در تردید واقع نمى‏شوند و اگر مى‏دانست که آن‏ها در شکّ مى‏افتند، یک چشم برهم زدن حجّت خود را از آنان نهان نمى‏ساخت و این جز زیر سر اشرار مردم خواهد بود.
زیرنویس=کمال‏الدین، 339/2 باب 33 ح 16

افضل الاعمال

در روایات مربوط به انتظار، عبارات ا فضل الاعمال وافضل العبادة بسیار به کار رفته ست.
پیامبراکرم(ص) فرمود: افضل العبادة انتظار الفرجو در حدیث دیگرى مى فرماید:
افضل اعمال امتی انتظار فرج من الله این مضمون دراحادیث بسیارى واردشده است:امیر مؤمنان على(ع) مى فرماید:افضل العباده الصمت و انتظا رالفرج برترین عبادت، سکوت )از بیهوده گویى( وانتظار فرج است.
امام سجاد(ع) نیز فرمود:انتظار فرج از برترین اعمال است.
وامام جواد(ع) فرمود: برترین عمل شیعیان ماانتظار فرج است.

انتظار مثبت

  النتظار مثبت، نقطه مقابلِ انتظار منفى است .
این گروه معتقدند: ظهور حضرت مهدى (ع) حلقه اى است از حلقه هاى مبارزه اهل حق وباطل که به إنت پیروزى اهل حق منتهى مى شود .
سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملاً درگروه اهل حق باشد. در روایت آمده است: یملا ء الله به الارض قسطاَ وعَدلأ بعد ما مُلِئَت ظلما وجورا, خداوند، زمین را پر از عدل وداد می کند، پس از آن که از ظلم وجور پر شده باشد .
در این حدیث، تکیه بر روى ظلم شده وسخن ازگروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و مى رساند که قیام مهدى (ع) براى حمایت مظلومانى است که استحقاق حمایت دارند. شیخ صدوق روایتى از امام صادق (ع) نقل می کند مبنى بر این که، این امر تحقق نمى پذیرد، مگر این که هر یک از شقى و سعید به نهایت کار خود برسد .
پس سخن در این است که گروه سعدا و اشقیا هرکدام به نهایتِ کار خود برسند، سخن در این نیست که سعیدى درکار نباشد وفقط اشقیا به منتها درجه شقاوت برسند که در انتظار منفى آمده است.
از نظر روایات اسلامى در مقدمه قیام وظهور امام (ع)، یک سلسله قیام هاى دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد. آن چه به نام قیام یمانى قبل از ظهور بیان شده است، نمونه اى از این سلسله قیام هاست.
پس انتظار مثبت، انتظارى است که در آن، هر فرد نسبت به خود وجامعه مسؤول است. این انتَظار، تعهد آفرین وتحرَک بخش است ونوعى عبادت شمرده مى شود.

انتظار منفى

 انتظار منفى، برداشت قشرى و سطحى از مهدویت است .
این گونه افراد می گویند، آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حق وحقیقت طرفدارى نداشته باشد، باطل یکه تاز میدان شود، جز نیروى باطل، نیرویى حکومت نکند وفرد صالحى در جهان یافت نشود، دست غیب از آستین بیرون مى آید .
با وجود این، هر اصلاحى محکوم است، زیرا هر اصلاح، یک نقطه روشن است وتا در اجتماع، نقطه روشنى هست، دست غیب ظاهر نمى شود . برعکس، هرگناه وفسادى، ظهور را نزدیک مى سازد .
پس بهترین کمک به تسریع در ظهور بهترین کل النتظار، ترویج واشاعه فساد ریا حداقل، سکوت در برابر فساد و حکومت هاى ظالم است.
این گروه، طبعاً به مصلحان ومجاهدان آمران به معروف وناهیان از منکر، با نوعى بغض وعداوت مى نگرند، زیرا آنان را تأخیراندازان ظهور وقیام مهدى موعود(ع) مى شمارند.
این نوع برداشت از النتظار، منجر به نوعى تعطیل شدن حدود و مقررات اسلامى مى شود و باید نوعى اباحی گرى شمرده شودکه به هیچ وجه با موازین اسلامى و قرآنى موافقت ندارد. 
البته این گروه به جهت بد فهمى از برخى روایات به چنین اشتباهى افتاد ه اند. آن ها می گویند: در روایت آمده است: خداوند زمین را پر از قسط وعدل می کند، پس از آن که از ظلم وجور پر شده باشد. که توضیح این روایت را در النتظار مثبت آورده ایم .

آثار انتظار

 کسى که انتظار قیام مصلح جهانى را دارد در واقع، انتظار انقلاب وتحولى را دارد که وسیع ترین و اساسى ترین انقلاب هاى انسانى در طول تاریخ بشر است؟ انقلابى که همه شؤون زندگى انسان ها را شامل مى شود .
انتظار، همیشه از دو عنصر نفى و اثبات تشکیل می شود، یعنى ناراحتى از وضع موجود، وعشق وعلاقه به وضعیت بهتر . پس کسانى که در انتظارند، اگر در ادعاى خود صادق باشند، باید این اَثار در اَن ها اَشکار شود
: 1- خود سازی فردى : منتظِر، همیشه باید خودساخته و اَماده باشد. براى تحقق بخشیدن به چنین انقلاب عظیمى، مردانى بزرگ مصمم، نیرومند، خودساخته، شکست ناپذیر و داراى بینش عمیق لا زم است. خودسازى براى چنین هدفى، مستلزم به کار بستن برنامه هاى اجتماعى، فکرى واخلاقى است
. 2- خود سازی اجتماعی منتظِر، علاوه بر خودسازى خویش، باید مراقب حال دیگران نیز باشد و علاوه بر اصلاح خویش، در اصلاح دیگران و جامعهْ خود نیز بکوشد. در میدان مبارزه، هیچ فردى نمى تواند از حال دیگران غافل بماند، بلکه موظف است هر نقطه ضعفى راکه در هرکجا مى بیند، اصلاح کند و هر موضع اَسیب پذیرى را ترمیم نماید.
3- حل نشدن در فساد محیط : یکى از اَثارانتظار، عدم تسلیم در برابر آلودگى هاى جامعه است . هنگامى که فساد فراگیر مى شود و بیشتر مردم را به آلودگى می کشاند، گاهى افراد پاک در یک بن بست روانى قرار می گیرند، واز اصلاحات، مأیوس مى شوند وفکر می کنند کار ازکار گذشته است ودیگر امیدى براى اصلاح نیست، این نومیدى ممکن است اَنان را به صورت تدریجى به فساد وهمرنگى با محیط بکشاند.
تنها چیزى که مى تواند در ان ها روح امید بدمد وبه مقاومت وخویشتن دارى دعوت کند، امید به اصلاح نهایى وظهور مصلح جهانى است
. 4- پایداری دربرابر رهبری های فاسد و مبارزه با فساد: هرکس سرگذشت دستگاه هاى جبار بنى امیه، بنى عباس، امویین اندلس، سلاطین عثمانى ودیگرکسانى راکه بر جوامع مسلمان به اسم اسلام وحاکم مسلمان، در هند، ماوراء النهر، ایران، مصر شام و نقاط دیگر اَسیا، اَفریقا واروپا مسلط شدند بخواند، مى فهمدکه چه وضع نا امیدکنند ای پیش اَمدکه هدف هاى واقعى واصولى اسلام، بیثشر از رسمیت افتاد واصلاً مطرح نبود
. تنها چیزى که مسلمانان را در برابر این وضعیت نگاه داشت و اَن ها را در حال اعتراض به اوضاع وتقاضاى اجراى برنامه هاى اسلامى دلیر می کرد، وعده هاى قراَن وپیامبر(ص) بود که:
این دین از بین نمى رود و اَینده براى اسلام است. این وعد ها بود که مسلمانان را در برابر حوادثى مانند تسلط بنى امیه، جنگ هاى صلیبى، هجوم چنگیز و سرانجام، استعمار قرن اخیر، پایدار نگه داشت و مسلمانان را علیه اَنان به جهاد وپیکار برانگیخت.
بنابراین مسلمان، تسلیم ظلم وفساد نمى شود وبا ستمگران و مفسدان همراه وهم صدا نخواهد شد.
البته اَثار النتظار، منحصر به این چهار اثر نیست . براى مطالعه بیشتر مى توانید به کتب دیگر مانند انقلاب جهانی مهدی اثر اَیت الله مکارم شیرازى، مبحث انتظار مراجعه نمایید.

منتظران حقیقى

در روایات، استقامت در دین، پارسایى و تخلق به مکارم اخلاق از ویژگى هاى منتظران حقیقى شمرده شده است.
پیامبرگرامى اسلام (ص) در تجلیل از مقام شامخ منتظران حقیقى خطاب به صحابه فرمود: شما اصحاب من هستید، لیکن برادران من مردمى هستندکه در آخرالزمان مى آیند.
آن گاه در مقام توصیف اوج مجاهدت و تدین ایشان مى فرماید: هر یک از ایشان، بیش از کسى که بر زجر پوست کندنِ درختِ خار با دست خالى در شبِ تاریک یا نگهدارىِ آتش سوزانِ چوبِ درختِ تاغ درکفِ دست صبر مى کند، در دیندارى خود استقامت مى ورزد. به راستى که آنان چراغ هاى هدایت در شب هاى ظلمانى هستند.
امام جعفر صادق (ع) نیز فرمود: هرکس بخواهد در شمار منتظران حقیقى آن عدلِ منتظَر باشد، باید پارسایى پیشه کند و متخلَق به مکارم اخلاق گردد.

 

 انتظار و بهداشت روان

 در قلَه هرم اعتقادى شیعه، عقیده به مهدویت وانتظار براى ظهور وحکومت جهانى حضرت است .
بنابراین رابطه انتظار و بهداشت روان، در حقیقت مبتنى بر رابطه دین و باورهاى دینى با بهداشت روان است. باورهاى دینى از طریق تغذیه روحى، معنابخشى به زندگى، اتصال به منابع قدرت، تخلیه هیجانى .... زمینه هاى آرامش وبهداشت روانى را فراهم می کند .
انتظار علاوه بر این که از ابتلا به بیمارى هاى روانى. جلوگیرى می کند، زمینه رشد وارتقاء توانمندى هاى فرد را در ایفاى نقش هاى اجتماعى، روانى و جسمى فراهم مى سازد. وقتى حالت انتظار در انسان پدید مى آید، مى شود امید وآمادگى و اشتیاق را در خود تجربه کرد. انتظار نور وعدالت، بارقه امید را در دل انسان زنده می کند .
آمادگى براى انتظار نیز به این معناست که توانایى بردبارى بر تأخیرها وشکیبایى بر مشکلات ناشى از غیبت را داشته باشیم. وگواه صادق بر انتظار، شور واشتیاق است که از یک سو در غمِ فراق است و از دیگر سو در شوق وصال.
به طورکلى، امید، آمادگى و اشتیاق، شرایط روانى خاصى ایجاد می کند که در جلوگیرى از بیمارى ها و ارتقاء توانمندى ها در مقابله با اضطراب ها نقش موثرى دارد.

با تشکر یا علی



 




موضوع مطلب : مذهبی
دوشنبه 85/11/23 :: 2:16 عصر


 

<script language="JavaScript" type="text/javascript" src="http://ettehad.muslimbloggers.ir/alaqsa85/muslims-sympathy1.js"></script>

<script language="JavaScript" type="text/javascript" src="http://ettehad.muslimbloggers.ir/alaqsa85/muslims-sympathy2.js"></script>

 

در پی حمله ددمنشانه‌ی رژیم صهیونیستی و تخریب دروازه غربی مسجدالاقصی، در اولین حرکت

خود برای دفاع از این مکان مقدس لوگوهای زیر تهیه شد.

منبع همبستگی وبلاگ نویسان مسلمان

این جمله را برای کسانی می گویم که منظور من را می فهمند

((نشان دهید کدام گوشه ی میدانید ))

 




موضوع مطلب : مذهبی

اوصاف یاران مهدی موعود(عج)

روایاتی که اوصاف یاران حضرت مهدی(عج) را از نظر ایمان و اطاعت و شجاعت برمی شمرند بسیارند که به نمونه هائی از آنها اشاره می کنیم:

1. اخرج القندوزی فی الینابیع عن ابی بصیر، قال: قال جعفرالصادق رضی الله عنه: ما کان قول لوط علیه السلام لقومه: " لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید"(1) الا تمنیا لقوة القائم المهدی و شدة اصحابه. و هم الرکن الشدید، فان الرجل منهم یعطی قوة اربعین رجلا، و ان قلب رجل منهم اشد من زبر الحدید. لومروا بالجبال لتدکدکت، لایکفون سیوفهم حتی یرضی الله عزوجل.

قندوزی در کتاب ینابیع الموده(2) از ابی بصیر نقل می کند که امام صادق(ع) فرمودند:

گفتار حضرت لوط علیه السلام  درباره قومش که فرمود:" ای کاش مرا قوتی و یا پناهگاهی امن و استوار می بود که از شر شما محفوظ می ماندم" آرزویی است بر قدرت قائم ما " مهدی(ع)" و استواری یارانش که همان ارکان محکم می باشند. هر کدام از مردان و یاران مهدی(ع) دارای قدرت چهل مرد هستند،  دلهای آنها از پاره های فولاد محکم تر است، اگر بر کوهها بگذرند کوهها در هم فرو ریزند، دست از شمشیرهای خود( در پیکار با دشمنان دین) بازنمی گیرند تا آنکه خدای تعالی راضی شود.

2. قندوزی در حدیث دیگری از ابی نعیم نقل می کند که امام باقر(ع) فرمودند:

ان الله یلقی فی قلوب محبینا و اتباعنا الرعب فاذا قام قائمنا المهدی علیه السلام، کان الرجل من محبینا اجرا من سیف و امضی من سنان.(3)

خداوی متعال در قلوب دوستان و پیروان ما بیم و هراس ( نسبت به دشمنان و کافران) می افکند. پس هنگامی که قائم ما مهدی(ع) بپا خیزد هر یک از آنان بی پرواتر از شمشیر و برنده تر از نیزه خواهد بود.

3. سیطوطی در کتاب " الحاوی" از " نعیم ابن حماد" نقل می کند که امام باقر(ع) فرمودند:

یظهر المهدی بمکة عند العشاء الی ان قال: فیظهر فی ثلاث مائة و ثلاثة عشر رجلا عدد اهل بدر علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف، رهبان باللیل اسد بالنهار، الی ان یقول: فیلقی الله محبته فی صدور الناس، فیصیر مع قوم اسد بالنهار و رهبان باللیل.(4)

مهدی (ع) به هنگام نمازعشاء  در مکه  و در میان سیصد و سیزده نفر از مردانی که به عدد اصحاب بدر هستند ظهور خواهد نمود. اینان که بدون قرار قبلی همچون ابرهای پائیزی( از گوشه و کنار آسمان و به سرعت) جمع می شوند، پارسایان شب و شیران روزند.

پس خداوند محبت مهدی(ع) را در قلب های مردم قرار می دهد و او با چنین یارانی پیش می رود.

4. حسن بن سفیان و ابن نعیم از " ثوبان" نقل می کنند که رسول خدا (ص) فرمودند:

تجلی الرایات السود من قبل المشرق کان قلوبهم زبرالحدید.(5)

( در زمان ظهور حضرت مهدی) پرچم های سیاهی از جانب مشرق نمایان خواهد شد که برگرد آنها افرادی هستند با دلهایی همچون پاره های آهن سخت و محکم.

5. نعمانی به سند خود از ابان بن تغلب نقل می کند که امام صادق(ع) در حدیثی از امام مهدی(عج) سخن گفته اند و با اشاره به پرچم آن حضرت می فرمایند:

فاذا هزها لم یبق مومن الا صار قلبه اشد من زبرالحدید و اعطی قوة اربعین رجلا.(6)

هنگامی که پرچم مهدی(ع) به اهتزاز درآید مومنی نخواهد بود مگر آنکه قلبش از پاره های فولاد محکمتر شود و نیروی چهل مرد به وی عطا گردد.

6. شیخ طبرسی در" کمال الدین"( نسخه مخطوط) و راوندی در" خرایج"(7) از " ابی جارود" نقل می کنند که امام باقر(ع) از پدرشان به نقل از جد بزرگوار خود روایت می کنند:

قال امیرالمومنین(ع) علی المنبر: یخرج رجل من ولدی فی آخرالزمان... الی ان قال: فاذا هز رایته امناء لها ما بین المشرق و المغرب و وضع یده علی رووس العباد، فلا یبقی مومن الا صار قلبه اشد من زبر الحدید و اعطاه الله عزوجل قوة اربعین رجلا.

امیرمومنان حضرت علی(ع) بر منبر فرمودند: در آخرالزمان مردی از فرزندان من به پا خواهد خاست...( تا این که می گویند) هنگامی که پرچم او به اهتزاز درآید شرق و غرب را دربرمی گیرد، و او دستان پر برکتش را بر سر بندگان خدا قرار می دهد. در این هنگام مومنی باقی نخواهد ماند مگر آنکه قلبش از پاره های فولاد محکمتر شود و خداوند عزوجل نیروی چهل نفر را به او بدهد.

7. سید بن طاووس در کتاب " الملاحم و الفتن" (ص52، چاپ نجف) از " ابن رزین غافقی" نقل می کند که می گفت از حضرت علی(ع) شنیدم: و رجال کأن قلوبهم زبرالحدید، لا یشوبها شک فی ذات الله اشد من الجمر، لو حملوا علی الجبال لأزالوها لا یقصدون برایة بلدة الا اخربوها. کان علی خیولهم العقبان یتمسحون بسرج الامام علیه السلام، یطلبون بذلک البرکه. و یحفون به یقونه بانفسهم فی الحروب و یکفونه ما یرید.

فیهم رجال لا ینامون اللیل، لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل یبیتون قیاما علی اطرافهم و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل، لیوث بالنهار. هم اطوع له من الامه لسیدها کالمصابیح کان قلوبهم القنادیل و هم من خشیة الله مشفقون یدعون بالشهادة و یتمنون ان یقتلوا فی سبیل الله شعارهم یالثارات الحسین(ع) اذا ساروا سار الرعب امامهم مسیرة شهر یمشون الی المولی ارسالا. بهم ینصرالله امام الحق.

یاران مهدی، مردانی هستند فولاد دل که همه وجودشان یقین به خداست، مردانی سخت تر از صخره ها که اگر به کوهها روی آرند، آنها را از جای برکنند. درفش پیروزمند آنان به هر شهر و پایتختی روی نهد، آنجا را به سقوط وادار سازد، گوئی آن مردان عقابان تیز چنگند که بر مرکبها سوار شده اند

. این شیرمردان پیروز و عقابان تیزچنگ، برای تبرک و فرخندگی، دست خویش به زین اسب امام می کشند و بدین سان تبرک می جویند. آنان او را در میان می گیرند و جان خویش را در جنگها پناه او می سازند، و هرچه را اشاره کند، با جان و دل، انجام می دهند.برخی از آنان شب هنگام نخوابند و زمزمه قرآن و مناجاتشان همچون صدای زنبوران عسل فضا را آکنده سازد، تا بامداد به عبادت خدای بایستند و بامدادان سوار بر مرکب ها شوند.آنانند راهبان شب و شیران روز و گوش به فرمان امام خویش. ایشان چون مشعل های فروزانند که دلهای استوارشان بسان قندیل های نور در سینه هایشان آویخته است.

این مردان، تنها از خدا می ترسند، فریاد" لا اله الا الله" و" الله اکبر" آنان بلند است، همواره شهادت و کشته شدن در راه خدا را آرزو می کنند و شعار آنان" یالثارات الحسین" ( بیائید به طلب خود حسین و یاران حسین) است. به هر سو روی آورند، ترس و بیم از هیبت آنان، پیشاپیش در دل مردمان افتد: ( و تاب مقاومت از همه گرفته شود) این خداجویان، سبکبال به سوی خداوند خویش روی می آورند و خدا به دست آنان امام حق را یاری می فرماید.

همچنین در روایات متعدد دیگری، اوصاف اصحاب مهدی(ع) آمده مانند آنچه در کتاب صحیح مسلم ذکر شده است:

خیر فوارس علی ظهرالارض یومئذ.

آنان بهترین دلیران روی زمین هستند.

او من خیر فوارس علی ظهرالارض فی یومئذ.

یا از بهترین جنگاوران هستند که بر روی زمین تا به امروز بوده اند.

رجال عرفواالله حق معرفته.

مردانی هستند که خدا را آنگونه که باید شناخته اند.

اصحاب الالویه.

آنها پرچمداران( حضرت مهدی"عج") هستند.

الفقهاء و القضاة و الحکام.

آنان فقیهان و قاضیان و فرمانروایان هستند.

پی نوشت ها

1. سوره هود/ آیه 80.

2. ینابیع المودة، صص 9-5، چاپ نجف.

3. ینابیع المودة، ص 538، چاپ نجف.

4. الحاوی، ج2، صص 144 و 145.

5. همان، ص 133.

6. غیبت نعمانی، ص 167.

7. الخرایج و الجرایح، ص195.




موضوع مطلب : مذهبی

براساس اخبار واصله از عراق به نقل از یکی از ائمه جمعه این کشور که توسط نیروهایی امریکایی بازداشت شده بود، افسران امریکایی ماموریت خود در عراق را دستگیری یا کشتن مهدی موعود (عج) دانستند.
به گفته این روحانی عراقی، نیروهای امریکایی پس از بازداشتش، سؤالات متعددی در رابطه با مهدی موعود (عج) از وی پرسیدند از جمله آیا مهدی موعود (عج) را میشناسی؟ از محل اقامت او خبر داری؟

وی در ادامه افزود وقتی نیروهای امریکایی از کسب اطلاع در این خصوص نا امید شدند، قبل از آزاد کردنم پیشنهاد کردند در صورتی که هرگونه اطلاعی از مهدی موعود (عج) بدهی مژدگانی دریافت خواهی کرد!

شایان ذکر است، جریان افراطی مسیحی صهیونیستی، در طی چند سال اخیر فعالیت گسترده ای پیرامون برسی خطر قیام مهدی (عج) به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحده و حیات اسرائیل و لزوم چاره اندیشی برای مقابله با آن، را در امریکا آغاز کرده است.

 

هفته نامه پرتو سخن وابسته به مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی




موضوع مطلب : مذهبی

چهل حدیث

رُوِىَ عَنْ أَبى عَبْدِاللهِ الْحُسَیْن(علیه السلام):

1- پند امام به عالمان

«أَیَّتُهَا الْعِصابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ باللّهِ فى أَنـْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یُهابِکُمُ الشَّریفُ، وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لافَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدٌ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِىالْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِى الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کَرامَهِ الاَْکابِرِ... فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!ح

ضرت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) خطاب به عالمان بىعمل و تارکان امر به معروف و نهى از منکر فرموده اند:اى گروه نیرومندى که به دانش مشهور و به نیکى مذکور و به خیرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف از شما حساب مىبرد و ضعیف شما را گرامى مىدارد، و کسانى که بر آنها برترى و حقّى ندارید، شما را بر خود ترجیح مىدهند، شما وسیله حوائجى هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام برمىدارید...!و امّا حق ضعیفان را ضایع کردید! و حقّ خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید...! و با این حال آرزوى بهشت الهى را دارید و همجوارى پیامبران و امان از عذابش را در سر مىپرورانید!

 2- اصلاح امّت، نه قدرت طلبى

«أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فى سُلْطان وَ لاَ الِْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.»:

در باره فلسفه قیامش فرمود :بار خدایا! تو مىدانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نیست; بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهاى دینت عمل شود.

3- بهداشت جسم و خودسازى

«أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ أُحَذِّرَکُمْ أَیّامَهُ... فَبادِرُوا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فى مُدَّةِ الاَْعْمارِ... فَإِیّاکَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَخافُ عَلَى الْعِبادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ یَأْمَنَ العُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ.»:

اى مردم! شما را به تقواى الهى سفارش مىکنم و از (گناه کردن) در ایّامش برحذر مىدارم... در مدّت عمر به سلامت و تندرستى جسم پیشى گیرید... و از کسانى مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسودهخاطراند!

4- اقسام جهاد

«أَلْجِهادُ عَلى أَرْبَعَةِ أَوْجُه: فَجِهادانِ فَرْضٌ وَ جِهادُ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض وَ جِهادٌ سُنَّةٌ، فَأَمّا أَحَدُ الْفَرْضَیْنِ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعاصِى اللّهِ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهادِ، وَ مُجاهَدَةُ الَّذینَ مِنَ الکُفّارِ فَرْضٌ. وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذى هُوَ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض فَإِنَّ مُجاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلى جَمیعِ الاُْمَّةِ لَوْ تَرَکُوا الْجِهادَ لاََتاهُمُ الْعَذابُ وَ هُوَ مِنْ عَذابِ الاُْمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الاِْمامِ، وَحَدُّهُ أَنْ یَأْتِىَ مَعَ الاُْمَّةِ فَیُجاهِدَهُمْ. وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذى هُوَ سُنَّةٌ فَکُلُّ سُنَّة أَقامَهُ الرَّجُلُ وَ جاهَدَ فى إِقامَتِها وَ بُلُوغِها وَ إِحْیائِها، فَالْعَمَلُ وَ السَّعْىُ فیها مِنْ أَفْضَلِ الاَْعْمالِ لاَِنـَّها إِحْیاءُ سُنَّة وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئًا.»

جهاد بر چهارگونه است: دوتاى آن فرض، و یکى سنّت که جز با فرض برپاداشته نشود، و دیگر جهاد سنّت. امّا آن دوتایى که فرض است، یکى جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیتهاى الهى است، و آن بزرگترین جهاد است، و جهاد با کفّار که هم مرز با شمایند فرض است. و امّا جهادى که سنّت است و جز با فرض برپا نشود، جهاد با دشمن است، و واجب است بر همه امّت، و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنان آید و این عذابى است که از خود امّت است. و چنین جهادى بر امام سنّت است و حدّ آن این است که امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند. و امّا جهادى که سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتى است که شخص آن را برپا مىدارد و در برپایى و اجرا و زنده کردن آن تلاش مىکند. بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودنِ سنّت است و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده است: «هر که سنّت و روش نیکویى را به وجود آوَرَد پاداشش براى او خواهد بود و نیز ثواب هر که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون آن که از ثواب آنها هم چیزى کاسته شود.»

5- تباهى دنیا

«إِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قد تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، فَلَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةٌ کَصُبابَةِ الاِْناءِ وَ خَسیسُ عَیْش کَالْمَرْعَى الْوَبیل، أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّى لا أَرَى الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا، إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.»

امام حسین(علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود:راستى این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمى که بر کاسه نشیند و زندگىاى پست، همچون چراگاه تباه، چیزى باقى نمانده است. آیا نمىبینید که به حقّ عمل نمىشود و از باطل نهى نمىگردد؟ در چنین وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمىبینم. به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که براى معیشت آنها باشد پیرامون آناند، و وقتى به بلا آزموده شوند دینداران اندکاند.

6- نعمت ناخوش انجام

«أَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْرَ.»

غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزارى را از او بگیرد.

7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان

«إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُکْرًا فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِىَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»:

گروهى خدا را از روى میل و رغبت (به بهشت) عبادت مىکنند که این عبادت تاجران است، و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مىپرستند و این عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شکر(و شایستگىِ پرستش) عبادت مىکنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.

8- پرهیز از ستمکارى

«إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ» برحذر باشید از ستم کردن به کسى که یاورى جز خداوند عزّوجلّ ندارد. 9- روى آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل «لا تَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلى أَحَد ثَلاثَة: إِلى ذى دین، أَوْ مُرُوَّة، أَوْ حَسَب.»

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.

 10- نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها

«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلى أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»:

از دلائل نشانه هاى قبول، همنشینى با خردمندان است. و از نشانه هاى موجبات نادانى، مجادله با مسلمانان. و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقّادى مىکند و به حقایق فنونِ نظر، داناست.

11- نشانه هاى مؤمن

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً یَنْظُرُ فى نَعْتِ الْمُؤمنینَ وَ تارَةً یَنْظُرُ فى وَصْفِ المُتَجَبِّرینَ، فَهُو مِنْهُ فى لَطائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فى تَعارُف وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فى یَقین وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلى تَمْکین.»:

به راستى که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان مىنگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را مىشناسد و از هوش خود به مقام یقین مىرسد و به پاکى خود استوار است.

12- بخل ورزى در سلام

«أَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.»: بخیل کسى است که به سلام کردن بخل ورزد. 13- نتیجه پیروى از گناهکار «مَنْ حَاوَلَ امْرَأً بِمَعْصِیَةِ اللّهِ کانَ أَفْوَتَ لِما یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِما یَحْذَرُ.»:

کسى که با نافرمانىِخدا گِرد کسى گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنىتر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.

14- احترام به ذرّیّه زهرا(علیه السلام)

«وَ اللّهِ لا أَعْطِى الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسى أَبَدًا وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فى ذُرِّیَّتِها.»:

به خدا قسم من هرگز زیر بار پستى و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالى که از آزارى که فرزندانش از امّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسى که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.

15- فلسفه قیام

«إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى(صلى الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهى عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّى وَ أَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب.»:

من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، بلکه قیام من براى اصلاح در امّت جدّم مىباشد، مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم.

16- ما اهل بیت شایسته حکومتیم

«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.»: ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم. 17- امام کیست؟ «فَلَعَمْرى مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ والاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ.»:

به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسى که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضاى خدا وقف سازد.

18- اهل بیت شایستگان حکومت

«أَیـُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضى لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله وسلم) أَوْلى بِوِلایَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.»

اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبرى، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.

19- قیام در مقابل ظالم

«أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ: مَنْ رَأى سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناکِثًا لِعَهْدِاللهِ مُخالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمَلُ فى عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقًّا عَلَى اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.»:

هان اى مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسى که زمامدارى ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال مىسازد و عهدش را مىشکند و با سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)مخالفت مىورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل مىکند، ولى در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.

20- خشنودى خالق، ملاک رستگارى

«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إِشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ.»:

رستگار مباد مردمى که خشنودى مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.

21- بهترین یاران

«إِنّى لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلى وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابى وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتى فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا.»:

در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانى را بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانى بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزاى خیر دهاد.

22- آزمودگان استوار امام(علیه السلام)

«وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّةِ دُونى اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه.»:

درباره اصحاب خود فرمود:به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقاند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!

23- بهترین سخن تسلّى بخش

«إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ وَ أَنَّ کُلَّ شَىْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذى خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ.»:

در مقام تسلّى به خواهر بزرگوارش فرمود:اهل زمین مىمیرند و اهل آسمان باقى نمىمانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگارى که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوى او باز مىگردند، و او تنهاى یگانه است.

24- شکیبایى، پل پیروزى

«صَبْرًا یا بَنِى الْکِرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَى الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَةِ.»

به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود:اى بزرگ زادگان! صبر و شکیبایى ورزید که مرگ چیزى جز یک پُل نیست که شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى همیشگى آن مىرساند.

25- فرجام دنیا

«عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلى حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلى أَحَد أَوْ بَقِىَ عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلى بِالرِّضا وَ أَرْضى بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»:

بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد براى همیشه در دنیا بماند، پیامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حکمى خوش آیندتر بود، ولى هرگز! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادىاش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلى پست و خانه اى موقّت است، پس براى آخرت خود توشه اى برگیرید. و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.

26- مقاومت مردانه

«لا وَاللّهِ لاأَعْطیهِمْ بِیَدى إِعْطاءَالذَّلیلِ وَ لا أَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبیدِ.»

نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت در دست آنان مىگذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار مىکنم.

27- آثار غذاى حرام

«وَیْلَکُمْ ما عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلى وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلى سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنى کانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانى کانَ مِنَ المُهْلَکینَ وَ کُلُّکُمْ عاص لاَِمْرى غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلى قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِکُمْ.»

در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :واى بر شما چرا ساکت نمىشوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگارى فرامىخوانم، هر کس از من پیروى کند سعادتمند است و هر کس نافرمانىام کند از هلاک شدگان است، شما همگى نافرمانىام مىکنید و به سخنم گوش نمىدهید، آرى در اثر هدایاى حرامى که به شما رسیده و در اثر غذاهاى حرامى که شکم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهاى شما مُهر زده است!

28- هیهات که زیر بار ذلّت روم!

«أَلا إِنَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَى اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْکِرامِ.»:

آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهىِ شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمىدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.

29- خشم الهى بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت(علیه السلام)

«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلى قَوْم إِتَّفَقَتْ کَلِمَتُهُمْ عَلَى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»:

خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدّت یافت که براى او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جاى او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگرى آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.

30- اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید

«یا شیعَةَ آلِ أَبى سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فى دُنْیاکُم وَ ارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُم عَرَبًا کَما تَزْعَمُونَ.»:

اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمىترسید لااقلّ در زندگى دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب مىپندارید به نیاکان خود بیندیشید.

31- پیشى گیرنده در آشتى

«أَیُّما إِثْنَیْنِ جَرى بَیْنَهُما کَلامٌ فَطَلَبَ أَحُدُهُما رِضَا الاْخَرِ کانَ سابِقُهُ إِلَى الْجَنَّةِ.»:

هر یک از دو نفرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکى از آن دو رضایت دیگرى را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.

32- ثواب سلام

«لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ »:

سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلامکننده و یکى از آنِ جواب دهنده است.

33- رضاى خدا، نه هواى مردم

«مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إِلَى النّاسِ.»:

هر کس رضاى خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهاى مردم کفایت مىکند، و هر کس خشنودى مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.

34- ویژگیهاى حضرت مهدى(علیه السلام)

«تَعْرِفُونَ الْمَهْدِىَّ بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ وَ بِمَعْرِفَةِ الْحَلالِ وَ بِحاجَةِ النّاسِ إِلَیْهِ وَ لا یَحْتاجُ إِلى أَحَد.»:

درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرموده:شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بىنیازى او از مردم مىشناسید.

35- رؤیاى دنیا

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِى الاْخِرَةِ.»

بدانید که دنیا شیرینى و تلخىاش رؤیایى بیش نیست، و آگاهى و بیدارى واقعى در آخرت است.

36- پرهیز از کلام پست و سبک

«لا تَقُولُوا بِأَلـْسِنَتِکُمْ ما یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ.»:

چیزى به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.

37- جاودانگى در مرگ با عزّت

«لَیْسَ الْمَوْتُ فى سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذى لا حَیاةَ مَعَهُ.»:

مرگ در راه عزّت جز زندگى جاوید، و زندگى با ذلّت جز مرگ بىحیات نیست.

38- حرمت حیله و نیرنگ

«وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ.»:

حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.

39- مرگ، پدیده گریبانگیر

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلى جیدِ الفَتاةِ وَ ما أَوْلَهَنى إِلى أَسْلافى إِشْتِیاقَ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ.»:

قبل از حرکت از مکّه به سوى عراق در میان جمعى از بنىهاشم فرمود:مرگ گردنگیر فرزندان آدم است; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقى که یعقوب به دیدن یوسف داشت.

40- اندیشه پایان کار

«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةًفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلى وَ أَنْبَلُوَ إِنْ تَکُنِ الأَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعَهافَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْرْزاقُ قِسْمًا مُقَسَّمًافَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِى الْکَسْبِ أَجْمَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنـْشِأَتْفَقَتْلُ امْرِء بِالسَّیْفِ فِى اللّهِ أَفْضَلُعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ أَحْمَدَفَإِنّى أَرانى عَنکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُدر »:

حضرت در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:زندگى دنیا گرچه نفیس و پربهاست،ولى پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است. و اگر سرانجامِ جمع آورى مال و ثروت، ترک نمودن آن است،پس نباید مرد براى آن بخل ورزد. و اگر روزى هاى بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است،پس کمىِ حرصِ مرد در کسب، زیباتر. و اگر بدن ها براى مرگ آفریده شده است،پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما اى خاندان پیامبر،که من به زودى از میان شما کوچ خواهم کرد.




موضوع مطلب : مذهبی

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.

  در حوزه علمیه

ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

 در حوزه علمیه نجف اشرف

آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تى ایشان به مشهد باز گشتند.

 در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

 مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 دوّمین بازداشت

در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 سوّمین و چهارمین بازداشت

کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

 پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

 بازداشت ششم

در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

 در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

 در آستانه پیروزى

درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 پس از پیروزى

آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
٭ پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
٭ ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
٭ ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.




موضوع مطلب : مذهبی
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیوندها
امکانات جانبی

بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 499737