حب الحسین اجننی طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ مطالب اخیر
من عضوى از بسیج محل بودم، این را خورشید با اشاره به من گفته بود . . . . اما امروز دیگر نیستم. امروز، سوداى خوب ورم داشته و من پشت پنجره حسرت چمباتمه زدهام و در میان سرفههاى پىدرپى، ستارههاى آسمانى را به شمارش نشستهام. به خودم گفتهام به آخرینشان که برسم حتما خودم هستم. یعنى خودم را رصد خواهم کرد و آن وقت است که دکمههاى آسمان باز خواهد شد و ستاره عشق از چاک گریبانش بیرون خواهد زد و مرا به عرش فرا خواهد خواند. بهتان گفتم که من عضوى از بسیج محل بودم، آرى . . . اما امروز دیگر نیستم، چرا؟ ! خلاصه بگویم چون دستم از نوازش پیشانىبندها کوتاه است. دلم خالى از چشمه شب نمازهاست و تنم عارى از عطر صلواتهاى دلنشین . اکنون هفده سال است که جنگ تمام شده است و من درست یک سال دیگر در تنهایى بعد از جنگ، همراه با سرفههاى پى در پیم، بالغ خواهم شد. درست در وقت دورى از همه دوستانم در گردان جعفر طیار. در فاصله ممتد پاهایم از دوستى با سنگر، در جدایى دلم از همه مهربانى چفیهها. چند روزى است دکتر آهسته به دور و بریهایم گفته است که ریههایم دیگر سیاه شدهاند. خودم خوب مىفهمم؛ که سرفههایم بوى سوختگى مىدهند. اما من منتظرم که آن چهار نفر بیایند. آنها گفتهاند درست همین امروز اول صبح به خانه کوچک استیجارى ما مىآیند . از همسرم خواستهام چراغ در حیاط را روشن نگه دارد. به دخترم گفتهام توى راهرو و دور تا دور هال کوچکمان را با بادکنکها و کاغذهاى کشى آذین کند. چون امشب آن چهار نفر باقى مانده از شصت عضو گمنام گردان جعفر طیار میهمان نفر پنجمىشان هستند . البته اگر درستتر بخواهم حساب کنم، این پنج نفر روى هم شاید سه نفر هستند; چرا که یکىشان چشم ندارد. دوتایشان هر کدام یک پا ندارند. آن یکىشان یک دست ندارد. من هم قطع نخاعى هستم و هر پنج نفرمان هم شیمیایى. آن هم از نوعى که کم کم به آن مىگویند: نوع شدید آن! هر چهار نفر تمام تنشان نقشه جنگ است. اگر کسى خوب نگاه کند، جاى پاى همه عملیاتها و نقشههاى فاو، شلمچه، فکه، سومار، دو عیجى، جزیره مجنون، اروند رود و . . . را به راحتى پیدا خواهد کرد. باور ندارید، همین امروز بیایید تا نشانتان بدهند. چشم مىدوزم به ساعت و مىگویم: «همین چند دقیقه دیگر پیدایشان مىشود. بچههاى جعفر طیار به وعدهشان وفا دارند .» مىدانید . . . آن چهار نفر مىآیند که مرا با خود ببرند . . . که من توى این شهر چشم از رصد ستارههاى دود خورده بردارم . . . که ویلچرم باد سفر بخورد، که پاها و دستهاى کوتاهم بلند شوند و حس بگیرند و به پرواز درآیند . آن چهار نفر مىآیند که، به قول خودشان، دستهاى مثل رودم را به دریاى پیشانىبندها پیوند بزنند، که پاهاى مثل نخلم را در اشک زار خاکریزها قرص کنند. مىآیند که مرا به انارستان جعفر طیار بازگردانند و خستگىام را با غبار شلمچه بشویند و تنم را در آفتاب اول صبح قصرشیرین، درست در نزدیکترین نقطه به کربلا، غسل بدهند. به آنها گفتهام که راستى اکنون در آن جا، در آن تنهایى بىوسعت، دنبال چه هستید؟ گریههاى انبوه خفته درخروارها خاک، پلاکهاى جا مانده در زیر پلک زمین، . . . ؟ و آنها گفتهاند: «وقتى آمدیم و هنگامى که تو را بردیم، خواهیم گفت!» کسى . . . و کسانى به در مىکوبند. دخترم از جا مىجهد و همراه همسرم هر دو ، چادرهاشان را به سر مىکنند و به پیشباز مىایستند و من درمیانشان به استقبال. بىرمق، سرفهکنان، بارویى زرد. با دستهایى که رگهایشان دیگر سبز نیست. موهایشان به خاکستر نشستهاند و زیر ناخنهاى انگشتهایشان سپید است . همهشان را در آغوش مىگیرم. سید، محمد، ناصر و حمید را. هر چهار یادگار جنگ. هر چهار خاکریز دوستى. به زودى آماده رفتن مىشوم. پدرم، مادرم و همسایهها به بدرقه آمدهاند. بوى اسپند، یادآور خاطرات چهارده سال پیش از این است. عطر صلواتهاى شیرین از گذشتههاى دور گرا مىدهد . چه حس عجیبى به دستها و پاها و کمرم افتاده! خدایا! رگهاى دستهایم دارند سبز مىشوند . . . نگاه کنید! گویى زیر ناخنهاى دو دستم، خون دویده است! آن چهار نفر به نوبت مىگویند: «ما یک دسته تفحص چهار نفره از گردان جعفر طیار هستیم. گردان جعفر طیار زنده شده است حاجى.» با هیجان مىپرسم: «چه مىگویید، گردان جعفر طیار زنده شده است؟!» مىگویند: «ما چفیههایمان را براى زدودن غبار از پلاکهاى یادگارى، به کار گرفتهایم. ما به دنبال قامتهاى شکستهاى هستیم که پیراهنى از شاپرکهاى بهشت بر تن کردهاند. ما مردانى را تفحص مىکنیم که دلهایشان را براى تفحص آسمان پرواز دادهاند. ما به دنبال سلامهاى گرم، بیابانها را یک به یک به کاوش افتادهایم. ما در پى اشکهاى پرشور، گریههاى پنهانى، نذرهاى بىدریغ و گذشتهاى بىحساب و مهربانىهاى بىمثال، دل دشتهاى ترک خورده را به شخم مىکشیم. تو تنها نیستى حاجى، تو هنوز هم عضوى از بسیج محل هستى، عضوى از دسته تفحص گردان جعفر طیار!» گریهام مىگیرد. اما از سوز سرفههایم خبرى نیست، تا نفسم را پس از هر بار گریه کردن بند بیاورد و دکتر با اخم بگوید: «چرا گریستى، مگر نگفتم گریه براى تو سم است!» گریه، گریه، گریه . . . خدایا، لابد قرار است آخرین ستارهاى را که به دنبالش هستم، در دسته تفحص جعفر طیار رصد کنم. شاید در آن جا، همه ستارهها را به تنهایى بتوانم بشمارم و آخرین ستاره از چاک گریبان آسمان بیرون بیاید و دستم را آهسته بگیرد و مرا به سمتخود بکشاند. شاید بلوغ دوباره من در تنهایى هفده سال بعد از جنگ نباشد; بل در بازگشتى دوباره به گردان پنج نفره جعفر طیار این اتفاق بیفتد . بگذارید یک دل پر با همه اهل خانهام خدا حافظى کنم. گویى قرار است تا چند ساعت دیگر دوستان شهیدم مرا تفحص کنند. آنها انگار سالها است که به دنبال من و این چهار نفر بودهاند و ما اکنون پیدا شدهای منبع وبلاگ :http://lalezar.parsiblog.com/ موضوع مطلب : سید ذاکر دراولین سالگرد حادثه جانسوز تخریب حرمین عسکریین نمیخوام از زندگی شور وشعف شنیدم خراب شده حرم مولای ما بیانیه مقام معظم رهبری در مورد این حادثه جانسوز
بسم الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. دست تبهکار و به خون آلوده جنایتکاران سیه دل, امروز فاجعه ای بزرگ آفرید و در تجاوز به حریم مقدسات دینی, مرتکب گناهی دیگر شد. حرم مطهر حضرت امام هادی و حضرت امام عسکری علیهما السلام مورد اهانت و تخریب قرار گرفت و داغی سنگین بر دل شیعیان و همه مسلمانان ارادتمند بهاهل بیت علیهم السلام نهاد. این جنایت که احتمالا عوامل اجرایی آن از متعصبان متحجر و مزدوران بدبخت و غافل انتخاب شده اند, بی شک به وسیله تصمیم گیرانی توطئه گر و با نیات خبیث شیطانی طراحی شده است. این یک جنایت سیاسی است و سررشته آن را باید در سازمانهای اطلاعاتی اشغالگران عراق و صهیونیستها جستجو کرد. قدرتهای سلطه گر که اوضاع سیاسیو اجتماعی عراق را با هدفهای سیطره جویانه خود در تضاد میبینند, نقشههای شومی در سر می پرورانند که تشدید ناامنی و ایجاد اختلافهای مذهبی از جمله آنهاست. جنایت امروز در سامرا, برگ دیگری بر پرونده سیه کاریهای اشغالگران عراقافزود. حرم مطهر حضرات عسکریین علیهماالسلام بار دیگر به همت عاشقانه ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام, با شکوه تر از گذشته قامت خواهدافراشت ان شائ الله, ولی این جنایت بر پیشانی دشمنان اسلام و مسلمین لکهسیاه دیگری ثبت کرد که تا مدتهای مدید پاک نخواهد شد. اینجانب ضمن تسلیت به ساحت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و به پیشگاه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه, به خاطر این حادثه فاجعه بار, به عموم شیعیان در سراسر جهان و به همه مسلمانان غیور و آگاه و ارادتمندانبه خاندان مطهر رسول خدا علیه و علیهم السلام, تسلیت عرض می کنم و یک هفته در کشور عزای عمومی اعلام می نمایم. لازم می دانم موکدا از مردم عزادار در ایران و عراق و سایر نقاط جهان درخواست کنم که از هر گونه عملی که به تعارض و دشمنی برادران مسلمان میانجامد جدا پرهیز کنند. یقینا دستهایی در کار است که شیعیان را به تعرض به مساجد و مکانهای مورد احترام اهل سنت وادار کند. هر گونه اقدامی در این جهت کمک به مقاصد دشمنان اسلام و دشمنان ملتهای مسلمان و شرعا حرام است. والسلام علی عبادالله الصالحین. سیدعلی خامنه ای3 اسفند ماه 1384 موضوع مطلب : سید ذاکر اگه
موضوع مطلب : سید ذاکر یادت بخیر
این محرم یک جور دیگه بود
تو نبودی
محرم غریب بود
نوحه خونش را گم کرده بود
انشا الله این محرم برای حضرت زهرا خوانده باشی
سید ما را فراموش نکن
موضوع مطلب : سید ذاکر بسم الله الرحمن الرحیم باز محرم از راه می رسد آیا این سال واقعا آماده ی محرم هستم یا مثل سال های قبل می آید و می رود بدون تغییر هیچ گونه کردار و رفتار در من
شاید بعضی از دوستانم بدانند که من فعلا خارج از ایران هستم و حقیقتا برای هییت ها دلم تنگ شده و می خواهم در شهر خود یعنی قم باشم و سپس اول به هییت محبین اهل بیت علیهم السلام سر بزنم و سپس به مجلس مهدی سلحشور و..................بروم و خدا را شکر می کنم که امام حسین علیه اسلام به من رحمی کرد و من توانستم خود در اینجا یک هیتی بزنم به نام محبین و دیوانگان حسین شاید این هییت بسیار کوچک باشد ولی می دانم حتما حضرت زهرا هیچ مجلسی را از یاد نمی برد واقعا من که یک مداح هستم بدون هیچ ریا قصدم از خواندن در هییت ها چیست ایا می خواهم مردم جمع شوند یا پول با اینکه من حتی برای یک مجلس مانند استادانم هیچ پولی دریافت نکردم و نخواهم کرد ویا برای خالی کردن خود از احساسات قبال اربابم ویا برای حضرت زهرا می خوانم ویا برای حضرت عباس ویا .......... نمی دانم ولی این را می دانم که محرم را بسیار دوست دارم و دوست دارم در این ماه واقعا متحول شوم و ارباب یک نگاهی به من بکند ولی این را به همه می گم این چند سال آینده سال هایی بسیار سخت هستند و با شروع سال جدید قمری شما به این حرف من پی خواهید برد و سال قمری که نزدیک است سال خون و مرگ است و اگر در لانه ی روباه باشید ضرر و .........به شما حتما خواهد رسید دلم دیگر آماده ی محرم شو که من دیگر طاقت ندارم یا اباصالح پس کی می یایی با تشکر از وقتی که برای خواندن این مطلب کردید منتظر نظرات شما هستم و حاضر به جواب هر گونه سوال هستم حتی از شما
موضوع مطلب : سید ذاکر
مصاحبه ای با حاج محمود کریمی ذاکر اهل البیت باسمه تعالی با عرض سلام و احترام و تشکر فراوان از فرصتی که در اختیار ما قرار دادهاید. سوال: خواهشمند است برای شروع با معرفی خودتان بحث را آغاز نمائیم؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه.به همه دوستداران امیرالمومنین علی (ع)، سلام و عرض ارادت دارم. امیدوارم سؤالات شما خلاصه باشد و من هم خلاصه جواب بدهم تا انشاءالله در فرصت بعدی مفصلاً با هم صفائی داشته باشیم. من محمود (عباس) کریمی فرزند نقی هستم که در سال 1347 در یکی از محله های مذهبی تهران به دنیا آمدهام. شغلام آزاد و مرتبط با فعالیتهای صنعتی میباشد. بنده در سال 1370 ازدواج نمودهام و دارای دو فرزند می باشم، پسرم10 سال و دخترم 3 ساله میباشد در خصوص خانواده پدری نیز پدرم در سال 1361 درعملیات فتحالمبین در دشت عباس مفقودالاثر شدهاند و برادرم ابوالفضل کریمی نیز در کربلای 5 شلمچه در سال 65 به درجه رفیع شهادت نائل آمدهاند. دارای سه برادر به نامهای احمد، محمد و حسین میباشم سوال: از سوابق کاریتان بیشتر بفرمایید؟ پاسخ: بعد از رفتن پدرم در کنار تحصیل هم کار میکردم و هم مداحی. در مشاغلی همچون نجاری، بنائی و.... مدتی کار کردهام. سوال: تحصیلات خود را تا کجا ادامه دادهاید؟ پاسخ: بنده دانشجوی مدیریت صنعتی دانشگاه علامه طباطبائی بودم و تعداد 74 واحد درسی نیز گذراندهام اما از آنجائیکه حضور در جبهه فرهنگی را مقدمتر دانستم به سراغ مطالعات مرتبط با بحثهای فرهنگی و به ویژه مداحی رفتم و در این زمینه به کسب معارف اسلامی پرداختم. سوال: آیا اهل ورزش نیز هستید؟ پاسخ: بنده دارای کمربند سیاه دان دو در رشته جودو میباشم. در رشته شین ذن کاراته نیز کمربند سیاه، دان 5 دارم و به ورزش شنا نیز بسیار علاقمندم. سوال: خوب جناب آقای کریمی از شروع مداحیتان بفرمائید؟ پاسخ: اولین بار در حالیکه خردسال بودم روی پای مرحوم کافی نشستم و روضه خواندم. الان نیز که بحول و قوة الهی در خدمت اهل بیت (ع) می باشم. سوال: جناب آقای کریمی شما تسلط خاصی در دستگاههای موسیقی دارید، علت این موفقیت را در چه چیزی میدانید؟ پاسخ: هر صدایی در یک دستگاه موسیقی ادا میشود مثلاًً صدای گریه بچه و حتی کوچکترین صداهایی که شما میشنوید. علت آشنایی من نیز با دستگاههای موسیقی به این برمیگردد که چون بنده قاری قرآن بودهام و در تلاوت قرآن رعایت دستگاههای موسیقی، ردیفها و ... بسیار حائز اهمیت میباشد، به مدد کلام وحی در این زمینه مهارتهایی به دست آوردهام جا دارد در اینجا از اساتید خود نیز یعنی حاج حمید آقای مدِقّ و حاج علی آقای اربابی نیز یاد نمایم که امیدوارم در هر کجا میباشند در سایه اهل بیت (ع) سربلند و پیروز باشند. سوال: اشعار در مداحیها و برنامههای شما از جایگاه ممتازی برخوردار هستند، اشعار با مضمون و زیبا؛ به طور مثال خیلیها شما را با شعر معروف و بسیار زیبای “عشق یعنی ....“ میشناسند؟ پاسخ: بیشتر شعرها را خودم میگویم مثلا همین شعر عشق یعنی که شما گفتید را هم بخاطر دارم که روی موتور در حالت گریه سرودهام. دوستی دارم به نام آقای م.ش که ایشان با من سر کار میآمد و اغلب اوقات روی موتور به ثبت اشعار میپرداخت. سوال: سابقه همکاری خود با هیات رزمندگان شمیرانات از چه زمانی شروع شده است و دلایل موفقیت این هیات به ویژه در جذب جوانان به عقیده حضرتعالی چه چیزهایی میتواند باشد؟ پاسخ: از حدود 4 سال پیش در ماه رمضان جلسات هیات رزمندگان شمیرانات تشکیل شده و الحمدلله تا حالا نیز ادامه داشته است. به جهت تلاقی نکردن با جلسات دیگر معمولاً در شام هر مناسبت برنامه داریم و اگر بحث جذب جوانان را هم می فرمائید لطف و کرامات اهل بیت بودهاست. در خصوص علت موفقیت جلسه هیئت رزمندگان نیز عوامل زیر را میتوان برشمرد: ط توجه خاص حضرت صدیقه کبری (س) به جلسات. ط همجواری با مرقد مطهر حضرت امامزاده علیاکبر (ع) وامامزاده اسماعیل (ع). ط حضور روحانی 530 شهید و جانبازان دوران دفاع مقدس. ط حضور خانوادههای معزز شهدا، ایثارگران و جانبازان. البته عامل مهم دیگری که باید به مطالب بالا اضافه شود فعالیت خالصانه عوامل جلسه در هر پستی که هستند میباشند. از آبدارچی گرفته تا هر قسمت ، همه وهمه با نیت الهی فعالیت مینمایند و این خود از برکات اهل بیت (ع) می باشد. سوال: جناب آقای کریمی از ملاقاتهایتان با مقام معظم رهبری بفرمائید؟ پاسخ: این از کرامات حضرت صدیقه (س) است که در بعضی مجالس بندة حقیر به خدمت پیر و مرادم عرض ادب کردهام. سوال: شما در جلسات بر روی ازدواج جوانان خیلی تأکید دارید. آنهم با این مشکلات مالی؟ پاسخ: به جهت مسائل مالی جای نگرانی نیست چرا که من خودم در حال حاضر با داشتن دو فرزند مستأجر میباشم و منزل پدریام نیز از 60 متر مربع تجاوز نمیکند ولی به حول و قوة الهی دو فرزند دارم و شکر خدا را بجا میآورم. اگر نیتها الهی باشد همه مسائل حل میشود و هیچ جای نگرانی نیست. سوال: جناب آقای کریمی در صورتیکه صحبت خاصی دارید نیز بفرمایید؟ پاسخ: تنها این مطلب که هر کس باید موجب زینت بزرگتر خود باشد به طور مثال بچهها باید زینت پدر و مادر خود باشند و شاگرد زینت استاد. شیعه باید زینت امامان معصوم (ع) خود باشد و ما نیز در هیات رزمندگان به همین ترتیب. توقع ما از همه به ویژه جوانان، خواهران و برادران محترم این است. که الحمدلله نیز به اینگونه است و تأکید ما نیز بر همین است. با تشکر فراوان از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید و امیدواریم باز هم در فرصتهای آینده بتوانیم در خدمت شما باشیم. والسلام
موضوع مطلب : سید ذاکر http://hrdweb.persiangig.com/Audio/zaker/zaker.wma http://www.geocities.com/mojzakerin2/ZAKER10.wma http://www.geocities.com/mojzakerin2/ZAKER09.wma http://www.geocities.com/mojzakerin2/ZAKER12.wma http://www.geocities.com/mojzakerin2/ZAKER13.wma http://www.geocities.com/mojzakerin2/ZAKER14.wma ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید
موضوع مطلب : سید ذاکر حاصل سه دهه عمر ذاکر در 31 شهریور ماه 55 در خانواده مذهبی و توام با عشق به امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل کودکی به دنیا می آید. (بیوگرافی سید ذاکر را اینجا بخوانید) شاید آن روز ها هیچ کس نمی توانست تصور کند. روزگاری این پسر منشا تحولی اساسی در احیای هیات مذهبی و جذب قشر جوان به سمت سوی اهل بیت شود. خود سید هم حتی این فکر را نمی کرد چرا؟! چون زمانی که سید حسین (یکی از دوستان وی) بعد یکی از مراسم هیئت دیوانگان حسین کاشان که سید شور و حال وصف نشدنی به پا کرده است در یک جمع خصوصی از او می پرسد سید فکر می کردی ؟ به اینجا برسی؟ سید می خنند و می گوید: به کجا ؟ اگه منظورت آمدن به این هیت هست بدون فکر کردن هم قبلا هم آمدم!!!!سید حسین دوباره ادامه می دهد نه ! خارج از شوخی ...نه منظورم اینه که...فورا سید حرفش را می برد و با لحن نسبتا تندی می گوید ببین! اگر عشق به آقام نباشه ! اینا اینجا نمی یان ! من و تو هم اینجا نبودیم! ....بله هیچ وقت دوست نداشت. معروف و مشهور شود. هیچ وقت طاقت نمی آورد تا دور و بری ها با به به چهه چهه ازش تعریف کنن. از حرکت ها و صحبت ها خیلی از اطرفیان هم راضی نبود بعضی ها که خیلی تعریفو تمجید می کردن. و بعضی و قتی ها سید کفری می شد و بد جوری بهشون می تپوید. زمانی هم به یکی از دوستان خیلی نزدیک خود می گوید: با خودم که فکر می کنم.می بینم تو جلسه من هیچی نیستم . اگه صاحب جلسه نظر نداشته باشه به خدا نمی تونم. میکرفن را دست بگیرم! نمی خوام توی این مقال ازش بت درست کنم. بگم مجسه اش را درست کن و بزارید وسط میدون . حتی می ترسم از یه سری مطالب دیگه که بهم رسیده پرده بردارم. چون اون وقته که دیگه خیلی بگن ای بابا تو هم کشتی ما را با این سید . مگه اون کی بود ؟ خوب حق هم دارن ! چون هنوز هم خیلی ها سید را نشناختن! چرا؟؟ خوب علتش هم اینه که اون انقدر ساده و معمولی زندگی می کرد . که رد پای انچنانی از خودش باقی نگذاشت. و این حرف و این مسائل برای خیلی ها غریب و باور نکردنی هست. به عنوان نمونه این خاطره کوتاه از یه بچه مایه دار ساکن سالاریه قم که می گه توی بلوار پشت چراغ وایستاده بودم . برو بچ... رفقا هم تو ماشین . ضبط هم روشن تامیر چراغ را می پایدم تا زودتر برسه به 6 و 7 با یه تیکاف از چراغ فرار کنم. چون عادت ندارم چراغ وایسم داداش ...اگه هم وایسم به صفر نرسیده ما می ریم . تو همین حال انتظار بودم . که یه موتوری بین دو تا ماشین پشتی وایساد. از توی آیینه یه نگاه معمولی به عقب انداختم. با اول متوجه نشدم. باز نگاه کردم اینار رو موتوری زوم کردم.. یه دفعه به ذهنم رسید من این بابا را جایی ندیدم. که فوری دویزاریم افتاد . نه! باورم نمی شد. تو کفش مونده بودم . اِ آِ نکنه خودشه؟نه بابا اون نیست . عمرا . محاله! شروع کرده بودم با خودم حرف زدن یعنی خودشه و ... که دوستان گیج و ویج می پرسیدن چیه ؟ کی؟ خودشه ؟ چته ؟ توی این گیرو ویر بود که از صدای بوق ماشین ها پشت سرم فهمیدم چراغ سبز شده. یه نموره شل شل رفتم . جلو تا موتوری از بقل ما رفت . منم پشت سرش . به بچه ها که هنوز تو عالمون خودش بودن گفتم نگاه کنید . به این موتوریه نگاه کنید. گفتند کی چی ؟ خوب مگه تا حالا موتور ندیدی ؟ چیزی که زیاده این قراضه ها ؟ گفتم این یارو که روش نشسته خیلی شبیه ذاکره !! مجید بقل دستم نشسته بود گفت غیر ممکنه ؟ اولا ذاکر کمتر از ماکسیما سوار نمیشه .تازه تنها و بدون محافظ جایی نمی ره. محاله سید ذاکر با اون عظمت بیاد موتور سیکلت سوار شه!درسته این بابا خیلی شبیه اونه ولی ممکن نیست اون باشه. موتوری از لای ماشن داشت می رفت و دور می شد و دو تا اتوبوس تن لش به موازات هم جلوی من می رفتن و بین ما و موتور فاصله افتاده بود . بالاخره یکی شون کشید کنار و من با پام را تا ته رو گاز فشار دادم . رو سر بالایی پل کنارش رسیدم. همین جور چهار تایی میخ شده بودیم نگاه می کردیم. ولی باز مطلب برامون قابل هضم نبود! ولی مثل اینکه واقعا خودش بود. برای اینکه مطمئن شم. شیشه را دادم پایین گفتم سلام آقا سید. خنده ای کرد و گفت علیک سلام . (می دونستم ذاکر علیمی چند شبه قم برنامه دارن گفتم ). جلسه بعدی کیه ان شاء الله. گفت امشب از نماز مغرب و عشاء . شبش هم رفتیم هئیت و با همون سر و وضع که صبح دیده بودیم. اون جا بود. ابعاد شخصیتی سید خیلی ساده و بی ریاست . یعنی نیازی نیست ازش قهرمان درست کنیم. و یا بخواهیم یه جورایی بهش بپردازیم . بعضی بگن بابا شما هم زیادی تعصب دارین. یا از رو عشق و علاقه زیاد حرف بیخود می زنید. نه این طور نیست باور کنید . سید واقعا مظلوم بود. سکوتش باعث شده بود تا خیلی ها سوء استفاده کنن. و تو بوق بزارن و بگن آره بابا خیلی مایه داره . چند تا کارخونه دار . جلسه ای چند ملیون بهش می دن که بره بخونه و..... مثلا تو جریان دعوت یکی از هیئت های شیراز که کفته بودن چند ملیون می دیم سید بیاید برامون مداحی کنه. وقتی سیداز رفتن به اونجا امتناع می کنه خیلی ها گفته بودن حتما مبلغش کم بوده ! اگه بیشتر می دادن شاید می رفت! و از این حرفا .... یا عدم درک خیلی ها از شعر هایی که می خوند یا حرف هایی که می زد. فورا با برداشت های غلط ، تلاش برای تخریب چهره ذاکر شروع می شد. حتی حدیث از معصومین داریم اگه کسی حرفی می زند . کار نداشته باشید چی کسی می گوید ببینید چه می گوید؟ ولی خیلی عادت کرده بودن به اینکه ذاکر چی گفت ؟ ذاکر چرا اینا گفت ؟ و هیچ وقت نمی گفتن اینا حرفی که زد از کجا زده چرا زده ؟ در کجا مطرح کرده؟ در چه شرایطی گفته؟ و همیشه رو خودش زوم می کردن . و می خواستن با خراب کردن اون به جایی برسن. در مورد اون قضیه اشعاری که می گفتند ذاکر خیلی غلو کرده .آره ذاکر کافر شده ! نباید این حرفا را بزنه ! یکی نمی گفت بابا این اولا حرف ذاکر نبوده . دوما با شنیدن یک شعری که درش مبالغه هست. کم سواد ترین افراد جامه هم می فهمند. که این صرفا جهت تعریف و تمجید موضوع مورد نظر ،توسط شاعر هست و ابزاری ست یک شاعر در خلق شعر به منظور زیبای کلام و تاثیر گذار کردن شعرش آورده است . نمی تونه حقیقی قلمداد بشه ! و خنده دار بود که کار را جایی رساندن که با تبلیغات خودشون برخی از مراجع را هم فریب دادن! گذشته از این حرفا ! در خصوص حاصل سه دهه عمر با برکت سید ذاکر . همین بس که با برافراشتن بیرق حسینی .جمع کثیری از جوانان و نوجوانان و افرادی عادی جامعه (و حتی خیلی غیر عادی ها) را به زیر سایه این پرچم مقدس می برد. کاری که خیلی ها که مدعی دیانت و دین داری هستن. شاید با داشتن سه قرن عمر هم نتوانند بکند!. و این خدمتی بزرگ است. بی شک این کار عظیم بدون عنایت اربابش امام حسین (ع) و توجهات خاص حضرت بقیه الله اعظم اروحنا فدا میسر نبود. شاید علت حسادت های بعضی ها بی وی همین قدرت تاثیر گذاری او باشد. و چه در جهالت بسر می برند . کسانی که فکر می کنند. اکنون که وی دستش از این دنیا کوتاه هست . می توانند. با تکرار کارهای زشت و بی شرمانه خود و گفتن مطالب دروغ و نسبت دادن تهمت ها و زدن افترا برای خود مقام و منزلت به دست آورند.
موضوع مطلب : سید ذاکر پیوندها
امکانات جانبی بازدید امروز: 48 بازدید دیروز: 35 کل بازدیدها: 499549 |
||