بسم رب المهدي

اتل متل يه عاشق

يه عاشق بيچاره

براي مدتي شد

عاشق ما بيچاره

يه مدتي بود كه عاشق

با يه جوون ديگه شده بود اون آشنا

عاشق قصه ما

هر روز به عشق عشقش

مينشت به پاي نت

براي ديدار عشق

بعد يه مدت كم عاشق قصه ما

فهميد كه بود كلا عشق اون فقط يه خيال

فهميد كه معشوق اون داشته اونو سركار

اما ديگه نميشد باور كنه اين حرفو

هموني كه يهروزي بهش ميگفت

ميخوامت

حالا اومده گفته ديگه من نميخوامد

عاشق بيچاره هم ديگه شده ديوونه

اما ديگه نميخواد بفهمه چي دروغه

حالا ديگه عاشق پا ميزاره تو هيئت

ديگه بهش نميگم عاشق دل شكسته

حالا ديگه اسم اون عوض شده بچه ها

بهش ميگن مصطفي ديوونه كربلا

ديوونه قصه ما داره ميگه به عشاق

(((عاقلا ديوونه شين ديونگي صفا داره

ديوونه اربابي مثل شاه كربلا داره

عاقلا عالمتون پر از هوا وهوسه

واسه ديوونه يه بار نگاه مرتضي بسه)))))

آهاي آهاي بچه ها

بياين شما هم بشين ديوونه مرتضي

ياد بگيرين اينارو از عاشق ديوونه

عشقي كه مولا باشه آخر اون كربلاست